رویای لعنتی

ساخت وبلاگ
یکی از این تماس‎های تبلیغاتی بود. تا گوشی را برداشتم زنی گفت: سلام... شما ساکن تهران هستید؟... بسیار خوب، شما به همراه همسر گرامی و یک همراه دیگر برای 15 اردیبهشت دعوت دارید به هتل پارسیان انقلاب برای شرکت در مراسم یک ساعته همراه با پذیرایی و قرعه‎کشی سه روز اقامت رایگان در هتل ما و آشنایی با خدمات استفاده از تخفیف در ده‌ ها مرکز مختلف و فلان و فلان...تبلیغاتی بودنش اذیتم نکرد. زیاده‎گویی‎اش اذیتم نکرد. وسوسه شدن اذیتم نکرد. آن عبارت «همسر گرامی» اذیتم کرد. گفتم: «فرمودید پانزدهم؟ متاسفانه برای آن تاریخ مقدور نیست» و تماس را قطع کردم. رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 17:11

توی دبیرستان، یارو دم در نگهم داشت و کلیپسم را گرفت، گفت: "وقتی از رو مقنعه مشخصه کلیپس زدی، یعنی معلومه موهات بلنده!"

چه کار می‌کردند با آن کلیپس ها و آینه‌ها و رژلب‌ها و نوارهای کاست؟

رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 17:11

مرد پنجاه-شصت‌ساله‌ای از در جلوی اتوبوس پیاده شد، آمد پای در عقب و صدا زد: خانم فلانی، لطفا پیاده شین، آقاتون منتظره. زن که همسن وسال شوهرش بود، به زحمت از میان جمعیت جلو آمد. پا که گذاشت روی پله، مرد با صدای آرام گفت: دلم برات تنگ شد بابا!

رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 17:11